loading...

انارماهی

بازدید : 3560
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 3:22

من تا قبل از او معنای واقعیِ "آدم خاص" را نمی‌دانستم. وقتی می‌گفتند "فلانی خیلی خاصه" نمی‌فهمیدم یعنی چی و هرچه وجودش را پایین و بالا میکردم ویژگی‌‌‌ای نمی‌یافتم که در دیگر آدم‌ها ندیده باشم، او ولی خاص بود؛ خاص هست.

آیا بعد از ازدواج تغییر می کنیم
بازدید : 4701
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 3:22

نوشتن با لپ تاب عاریه‌‌‌ای همسر را دوست ندارم. ولی چشم و چارم توان نوشتن مطالب رادیو را با گوشی ندارند. راستش هنوز به اینکه کسره به جای شیفت و‌ی کلید دیگری ست و ضمه به جای شیفت و سین کلید دیگری ست عادت نکرده ام. یک ماه و نیم استفاده از لپ تاب عاریه کجا و 10 سال زیست شبانه روزی با ماسماسک خودم کجا. این جناب بشیررایانه هم که معلوم نیست کجاست؟ حالا خب کرونا آمده که آمده بیا و لپ تاب ما را ببر منزل درست کنْ تعهد کاری چه میشود؟ راستی این لپ تاب عاریه‌‌‌ای علاوه بر ایرادات فوق الذکر به جای ترکیب شیفت و ف که باید بشود ویرگول همچین میکند: ْ

تقدیم به مامان صالحیِ عزیز و بزرگوار
بازدید : 1803
سه شنبه 8 ارديبهشت 1399 زمان : 3:22

نمیدانم پرم سوخته؛ چشمم کور شد یا پای خیالم را از بالا بریده اند که اینطور بی حرکت نشسته ام گوشه‌ی زندگی؛ صبحانه آماده میکنم، نهار، شام، روزی چند بار چای دم میکنم و میخورم، شبکه‌های تلویزیون را زیر و رو میکنم، هزار تا فیلم و سریال میبینم، با تلفن حرف میزنم، آی دی پیج‌های اینستاگرام را حفظ میکنم و دنبال پیام‌های آماده‌ی ارسال گوگل را زیر و رو می‌کنم، کنارش گاهی اجابت مزاج هم دارم اما سابقه نداشته هی منتظر باشم، هی منتظر باشم هی منتظر باشم تا اوضاع بهتر شود.

حالا باید به فاصله ی اجتماعی-فیزیکی هم عادت کنیم
بازدید : 4429
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 7:07

مثل روز اول مدرسه، پر از شور و شوق و هراس. مثل اولین روزهای پانزده سالگی پر از میل جذابیت. مثل اولین بار قدم گذاشتن در آب، پر نشانه‌های تازگی. مثل اولین روزهای مادری و لمس تکان‌هایش؛ پر از ترسی از جنس هیچ چیز؛ عشقی از جنس هیچ چیز و تمامیتی به وسعت دنیا. مثل بار اول حضور در چت روم و هیجان بالا و پایین رونده در دل. مثل بار اول لمس دست‌هایش دست‌هایت را. مثل اولین بار شنیدن صدایش. مثل یک شب دلتنگی و یاد آمدن بویش. مثل اولین بارِ نوشتنِ بی کمک، خواندنِ بی کمک... آمدی و نوک انگشت‌هایم را شکوفه‌ی بهارنارنج کردی، رشته‌های اقاقیا بافتی به شبِ موهام و بهار و بهار و بهار پاشیدی به چشم‌هام؛ قلبم؛ وجودم... آمدی و باران شدی و عطر بهارنارنج هفت شهر آن سو تر از دنیای مرا برداشت ... آمدی و شدی خورشید پنجره‌‌‌ای که به کورسو هم امید نداشت ... آمدی و شدی بهار ... شدی آسمان ... شدی دریا ...

مبانی نظری و پیشینه تحقیق درگیری والدین در امور تحصیلی (فصل دوم تحقیق)
بازدید : 2905
دوشنبه 4 اسفند 1398 زمان : 7:07

زنده شده ام. یک جور زنده‌ی پخته. یک وقت هست آدم طوری زنده می‌شود که هنوز داغ جوانی ست. شوووووور زندگی سر و کول وجودش را گرفته و شوق زیستن؛ تبدیل دنیا به بهشت و تغییر هر آنچه کریه به عالی، همه‌ی مغز آدم را گرفته، طوری که واقعیت را نمی‌بیند. این بار جور دیگری زنده ام.

میان نم نم باران ؛ بهارنارنج است

تعداد صفحات : 0

آمار سایت
  • کل مطالب : 7
  • کل نظرات : 0
  • افراد آنلاین : 2
  • تعداد اعضا : 0
  • بازدید امروز : 9
  • بازدید کننده امروز : 8
  • باردید دیروز : 0
  • بازدید کننده دیروز : 0
  • گوگل امروز : 0
  • گوگل دیروز : 0
  • بازدید هفته : 34
  • بازدید ماه : 142
  • بازدید سال : 21117
  • بازدید کلی : 23406
  • کدهای اختصاصی